هومان جان هومان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

هومان جان هدیه خوب خدا

یه سری از عکسهای هومان جان در سه ماه و نیمگی

 ببخشید دیر به دیر میام اینجا اخه بیشتر پیش شما میمونم و شما هم متوجه میشی و دلت میخواد باهات بازی کنم پسر گلم دیگه کم کم داری مرد میشی و من و بابا جون داریم هر روز بزرگ شدنتو میبینیم و از ته دل ذوق میکنیم هر روز که میگذره کارات شیرینتر میشه و شما هم قند عسل تر میشی     اینجا کلی برام عشوه اومدی تا ازت یه عکس خوشمل گرفتم الهی فدای اون قهر کردنت بشم که خسته شدی و کلافه پسر قشنگم یاد گرفتی غلت بزنی الهی دورت بگردم البته زودتر بلد بودی من دیر ازت عکس گرفتم         ...
31 ارديبهشت 1391

هومان جان و لباسای 3 تا 6 ماهگیش

امروز یهو به سرم زد برم لباساتو واست پرو کنم که یهو واست کوچیک نشن شما هم نهایت همکاری رو کردی و اصلا گریه نکردی پسر ناااازم الهی فدات شم که هر چی نیگات میکنم سیر نمیشم اینا لباسای تو خونت بود هنوز لباسای بیرونتو واست نپوشیدم اونارم سر وقت برات میپوشم  تا کلی کیف کنم نازنین   عکسا تو ادامه مطلب   ...
26 فروردين 1391

خاله جون سلام من همون مولچه دیلوزما

خاله سلام ببین چه بزلگ شدم دیگه دالم ملد میشما اینا لو مامانی بلام خلیده  خسته شدم اژ بش لباش تنم میکنه و عسک میگیله دیگه میخوام فلال کنم  عکسا رو با موبایل گرفتم یه کمی بی کیفیت شده ...
26 فروردين 1391

هومان جان تو تختش

یه روز که شما رو گذاشته بودم تو تختت و شما هم محو تماشای اویز بالای تختت بودی و همش با عروسکاش بازی میکردی من با دوربین سر رسیدم و کمین کردم تا یه سری لحظه ها رو ثبت کنم و نتیجه این شد که میبینی فندقم اینجا یهو از کنار تخت اومدم بالا و شما منو دیدی و اینجوری شدی ...
25 فروردين 1391

لبخندهای هومان جان

الهی مامان قربون خنده هات بشم فندق من بالاخره با کلی تلاش و ادا و   جنگولک بازی تونستم چند تا  از خنده از ته دلتو ثبت کنم اولش اینجوری بودی   ولی بعداینجوری شدی و بعد اینجوری و باز با اداها و شکلکای من اینجوری و در خاتمه دیگه کلافه شدی و .... و دیگه نخندیدی ...
25 فروردين 1391

هومان جان مرد میشود

الهی قربونت بشم مامانی امروز برای اولین بار دمر گذاشتمت و شما هم سرتو مثل یک مرد بالا گرفتی البته قبلشم  میتونستی ولی مامان میترسیدم شما الان دو ماه و بیست و سه روزته گل مامان ...
25 فروردين 1391

هومان جان و لباس جدیدی خاله جونش براش گرفته

الهی فدات بشم گلم نازدونه مامان این لباسی که تنته رو خاله جون حدیث قبل از اینکه به دنیا بیای واست خریده حالا شما شدی اندازه لباست منم تنت کردمو یه چند تایی ازت عکس گرفتم شما هم کلی ذوق کردی ولی دیگه اخراش خسته شدی و شروع کردی ادا در اوردن راستی اون خط بالای لبتم با ناخت کشیدی و کندی  منم سریع دست به کار شدمو ناخناتو گرفتم به ادامه مطلب برین تا بقیه عکسا رو ببینین   ...
25 فروردين 1391

هومان جان و عروسکای مامانش

من و بابا جون یه روز تصمیم گرفتیم شما رو با جمعیت بچه ها مواجه کنیم ببینیم عکس العملت چیه  اولش خوب بود ولی بعدش حوصلت سر رفت  الهی قربونت بشم مامانی اینجا دو ماهت بود     ...
25 فروردين 1391